به گزارش «نماینده» در آستانه انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری گروههای سیاسی هرچند با اندکی تاخیر فعالیتهای خود را برای ورود به رقابت آغاز کردند.
حامیان دولت از کارگزاران تا اصلاحطلبان هرچند که به دلیل عملکرد ضعیف دولت یازدهم، حسن روحانی را گزینه کم شانس پیروزی با رای قاطع میدانند اما به همان علتی که اصولگرایان هم در ذهن دارند یعنی فقدان یک بازیگر قدرتمند سیاسی، روحانی را یگانه کاندیدای خود فرض کرده و تمایلی ندارند که گزینه دیگری را وارد رقابت های انتخاباتی کنند.
در این بین برخی از اصولگرایان چندی است که با جلوه جدیدی از فعالیت سیاسی وارد عرصه رقابت شده اند و تلاش می کنند با شکل و شمایلی نو از کنش اجتماعی ذیل نام "جبهه مردمی نیروهای انقلاب" پایگاه رای خود را افزایش و شانس پیروزی در اردیبهشت ۹۶ را از آنِ خود کنند.
جبهه مردمی نیروهای انقلاب جلوه فعالیت این روزهای کسانی است که اعلام کرده اند در قید و بند این جناح و آن جناح سیاسی نیستند و می خواهند فارغ از دسته بندی های حزبی، هرکه دل در گرو انقلاب دارد را با خود همراه کرده و برای بازگشت قوه مجریه به ریلی که منتهی به آرمان های امام خمینی(ره) می شود تلاش کنند.
در این بین اما از زمان اعلام موجودیت انتقادات فراوانی چه از سوی اصولگرایان و چه غیر اصولگرایان نثار این جبهه و اعضای موسس آن شده است و البته ابهامات زیادی را هم به وجود آورده است که پاسخگویی به همه این شبهات زمان فراخ و لوازمی را می طلبد که در این مجال فراهم نیست، چه آنکه نگارنده نه از اعضای جبهه مردمی انقلاب است که به دفاع از آن برخیزد و نه زمان اجازه پاسخگویی می دهد لذا به بیان چند نکته کوتاه که شاید بتواند پاسخگوی برخی از ابهامات در خصوص این کنش سیاسی باشد اکتفا میشود.
شاید در میان همه این انتقادات وارد به این جبهه آن چیزی که بخشی از جریان اصولگرایی (یا اگر نخواهیم و یا نخواهند که این نام را بر روی آنها گذاشته شود، باید حداقل بگوییم کسانی که کوچکترین سنمی با حسن روحانی و دولتش و برجامش ندارند)، به آن مطرح می کنند مهمتر باشد.
برخی از فعالین سیاسی و رسانه ای بیان می کنند که وحدت بر سر حذف "ناکارآمدی از قوه مجریه"یا مبارزه با مشی "وکیل مدافعان آمریکا" یا مبارزه با "اشرافی گری" یک مسئله سلبی است و فاقد وجوه ایجابی، و اگر اتحادی بر سر وجوه ایجابیِ رقابتِ انتخاباتی شکل نگیرد قطعا پیروزی در کار نخواهد بود.
آنچه مد نظر این دسته از افراد است تحت عنوان "وحدت گفتمانی" مطرح می شود و ذیل آن نیز گفته می شود که با حضور مدافعان و یا ساکتین برجام اجماع نتیجه بخش برای حذف مشی لیبرال از قوه مجریه نتیجه بخش نخواهد بود و یا در ادامه کسب قدرت موفقیت حاصل نخواهد شد.
این شبهه هرچند که برای کسانی که به روند اجرای برجام و انعقاد آن می گذرند ابهام جدی و استدلالی احتمالا محکمه پسند باشد اما در مقام پاسخ و شرح سستی آن باید چند نکته را یادآور شد.
با رجوع به تمامی مبانی فکری انقلاب و استدلال های منطقی می توان به این نکته پی برد که وحدت بر سر اصول انقلاب ضرروت دارد و نه فروعی که شاید موشکافی آن موجب تفرقه شود.
وحدت در انقلاب اسلامی بی شک در وهله اول و آخر حول اصل انقلاب و تثبیت آن شکل میگیرد نه آنکه بتوان با قبول یا رد گزاره ای محدود و خاص، عده ای را در یک مسئله که رهبری آن را تنها یک تجربه برای ملت ایران نام نهادند خودی و غیر خودی کرد.
این کلام البته به معنای تقلیل نتیجه برجام که حاصل عمر و جوانی بسیاری از دانشمندان کشور را فرو ریخت نیست، بلکه در مقام اولویت سنجیی می گوید که باید مسائل را اصلی و فرعی کرد. نباید فراموش کرد که وحدت بی شک با هدف تثبیت و نیل به آرمانهای انقلاب و پیروی از رهبری و ولایت فقیه شکل می گیرد و امروز رهاسازی قوه مجریه از بند کسانی که اعتماد به غرب و ایالات متحده را در مسیر اطاعت از رهبری انقلاب داخل کردند (و برجام تنها نتیجه یکی از اقدامات آنها بود) یک ضرورتِ سلبی است، ضرورتی فوری که شاید عدم توجه به فوریت آن خساراتی بیشتر از برجام برای کشور در پی داشته باشد.
در این بین البته هرگز نباید فراموش کرد که حامیان دلسوز برجام و یا حتی حامیان منفعل برجام با عاملان و مدافعان سرسخت برجام تفاوت معنیداری دارند، هیچ کس یادش نرفته که پس از تحریم های سفت و سخت بین المللی علیه ایران و ناکارآمدی دولتی که در سالهای ۹۱ و ۹۲ کشور را به کلی رها کرده بود چه وضعی بر جامعه حاکم شده بود، هیچ کسی نوسانات خانمان براندازه ارز و سکه و ... را از یاد نبرده و فراموش نکرده که بی تدبیری اعضای اصلی و مرکزی دولتی که خود را به جریان انقلاب چسبانده بودند چه بر سر کشور و مردم آورد.
در آن فضا شاید عده ای که البته کم هم نبودند به صورت مکرر تذکرات جدی و انتقادات سینه چاکانه به دولت، مدافعان و عاملان برجام می دانند، اما عده زیادی هم بودند که به مردمی که به حسن روحانی رای داده بودند حق می دادند که حالا حامی برجام باشند و البته خود چون راه حلی نداشتند به جرگه حامیان برجام میپپوستند. منظور از مردم هم حداقل همان ۵۰.۷ % رایی است که حسن روحانی در سال ۹۲ کسب کرد و احدی هم نمی تواند آن را رد کند.
۵۰.۷ % مردم در آن زمان خروج از چالش های غم انگیز دو سال آخر دولت احمدی نژاد را میخواستند و تنها راه حل را هم در برجام حسن روحانی میدیدند.
هرچند که اندکی بعد بسیاری از آنها متوجه شدند که حسن روحانی هم برجام خالی و بسیار ضعیف را به عنوان ارمغان پر بهره و آفتاب تابان و حل کننده همه مشکلات حتی آب خوردن مردم به آنها غالب کرده بود.
بدین سان نمی توان کسانی را که در کنار انتقاد به دولت هرچند کمرنگ از مذاکرات حمایت کردند را عامل برجام دانست و آنها را طرد کرد، (چه آنکه در تیم ۱۰ نفری اولیه موسس جبهه، مدافعان سرسخت برجام دیده نمی شوند و حتی در عوض منتقدان سینه چاک آن هستند) بلکه باید به همین اندازه که آنها متوجه شوند که برجام خسران بوده اکتفا نمود و حتی با همان آنها بر سر یک میز نشست و راهی برای آینده کشوری که بیش از هزار هزار میلیارد تومان نقدینگی، چند ده میلیون بیکار و رکودی بسیار عمیق دارد چاره ای اندیشید.
این که گفته می شود وحدت برسر مسائل سلبی نتیجه نمی دهد تا حدی نه تنها از نظر تئوری که از نظر عملی و تجربی هم بی راه است. تجربه نشان داده که از قضا وحدت های سلبی در ایران هم در سال ۷۶، هم سال ۸۴ و هم سال ۹۲ نتیجه های حداکثری داده و اولیات سیاستورزی حتی از منظر دینی و مذهبی هم حکم می کند که بر آیه "و من یکفر بالطاغوت و یومن بالله" اجماع کرده و اولا دولت ناکارآمد و خارج از مسیر را پایان داد و سپس بر مسائل ایجابیتر متفق شد، که البته این گزاره هم ناقض این نیست که از همین امروز و دور همان میزی که گفته شد باید اصول و محکمات وحدت بسته شود تا در آینده چه در مسیر رقابت و چه در صورت پیروزی و کسب قوه مجریه دچار اختلاف و انحراف نشد.
امروز باید راه سومی به جز مسیر احمدی نژاد و مسیر روحانی را برای اداره کشور یافت و تلاش کرد که به همراه هر آن کسی که دل در گرو انقلاب دارد به جنگ موانع برقراری عدالت و رفع مشکلات اقتصادی و مبارزه جدی با فساد نهادینه شده در کشور شتافت.
باید به یاد آورد آن "تیرماه"ی که تمام دلسوزان انقلاب بر روی "نه به هاشمی رفسنجانی" و به عبارتی دقیقتر "نه به تفکر لیبرال" اجماع کردند و نتیجه آن ۴ سال شکوفایی و خدمت رسانی به محرومان بود و صد البته نباید خرداد سال ۱۳۹۲ را از یاد برد که جریان اصولگرایی با تشتت آرا به میدان وارد شد و شکست همان تفکر لیبرال را خود. حالا نیز به نظر می رسد با همان اولویت ها، منظور اولویت های تیر ماه سال ۸۴ است که باید پا به میدان رقابت گذاشت.
کلام آخر اینکه نفی شرایط موجود اولویتی است که شاید عدم تمکین به آن بستری را برای آن "کج روی" فراهم کند که (در صورت ادامه تفرقه امروز نیروهای انقلاب)، تا سال های سال "راست" نگردد.
نظر شما